گفتم نور چشمم،بیا.
آبی شد،روشن شد،مست و پر فروغ شد آسمان قلبم
در آن هنگام که گفتی چشم.
من برایت:
زیباترین غزلها را نوشتم
قشنگترین تصنعات دستم را ساختم
رنگارنگترین لباسهایم را آماده کردم
و با اشک شوق نشستم به انتظاری شیرین.........
چشمانم ویران شدند اما
تو نیامدی.
اندک اندک آسمان قلبم تاریک شد،
کاش آن لحظه که گفتی چشم،ساعت عشق می ایستاد.
تو گفتی نمی آیی و من خالی از جان شدم
غزلها و.... را به خاک سپردم ، دیگر نخواهم گفت بیا،هرگز.
آسمان قلبم با مستی وداع کرد و خاموش شد.
سلام ستاره جوووووووونم
.
چقدر زیبا نوشتی
.
والنتاین مبارک عزیزم بیا که آپیدم امیدوارم خوشت بیاد
منتظرما !!!
دیر نکنی
به امید دیدار ...
»»»-----(آرش)-----»
کاش آن لحظه که گفتی چشم،ساعت عشق می ایستاد.
با هزاران آرزوی سبز به روزم... خوشحال میشم بیایی
خیلی زیبا بود ستاره جونم ولی دلگیر
سلام
ممنون از حضور دوبارت
و
ممنون که تنهام نمیذاری
دلت شاد
غمهات کوتاه
خدایا چه سخت است بی بهانه گریه کردن به ظاهر خندیدن وبه دروغ
فریاد زدن که زندگی شیرین است
سلام ستاره خانوم
وبلاگ زیبا و پر محتوایی دارید ، خیلی روحیه و روایت های شما به بلاهایی که سر من اومده شبیه بنابراین بهتون میگم که دوستون نداره چون خیلی طول نکشید که بفهمم دوسم نداره .
عشق یه سنت نیست که بشه اونو ندیده گرفت
حامد
سلام ستاره جون
ممنونم که سر زدید...
بازم می یام و همه مطالب رو می خونم
فعلاْ
دلت شاد
سلام ستاره
همون طور که قول داده بودم برگشتم
و مطالبت رو خوندم
خیلی مطالب قشنگی داری
وبلاگتم خیلی قشنگه ( بی تعارف )
موفق باشید
بازم سر بزن